پرسه‌زن

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صبحانه» ثبت شده است

سفر به جی - 5

هتل عباسی دقیقا چیزی بود که صحرا اسمش را گذاشته بود معماری درون‌گرا. دیروز که از کنارش رد شدیم، تصمیم گرفته ‏بودیم که فردا صبح را بیاییم این‌جا. و تصمیم‌مان را عملی کردیم. در نگاه اول مشهور و 5ستاره بودن هتل عباسی باورکردنی ‏نمی‌آمد. یک ساختمان بزرگ نما آجری چطور می‌تواند یک هتل 5ستاره باشد آخر؟ دیروز از کنارش رد شده بودیم. از ‏پیاده‌رویی که بخارهای سونا و جکوزی‌اش بیرون می‌زد هم رد شده بودیم. ولی باز هم باورم نمی‌شد که این ساختمان ساده ‏چنین شهرت عالم‌گیری داشته باشد. صحرا می‌گفت هتل عباسی یعنی معماری درون‌گرای ایرانی. یعنی که از بیرون سادگی ‏محض و از درون دنیایی غنی و پر آب و رنگ. صحرا می‌گفت زن اصیل ایرانی هم همین‌طوری است. سادگی عبورپذیر بیرونی و ‏دنیای پر آب و تاب و رنگین درونی‌اش...‏ تصمیم گرفتیم صبحانه را برویم هتل عباسی. و وقتی دربان هتل ما را به سمت رستوران هتل راهنمایی کرد تازه فهمیدم که ‏معماری درون‌گرا یعنی چه.خاتم‌کاری قسمت پذیرش هتل و سقف طبقه‌ی هم‌کف و مبل‌های شاهانه‌ و سبک صفویه‌ی توی لابی ‏و بعد آینه‌کاری سقف و دیوارها و نگاره‌های این جا و آن‌جا. صبحانه‌ی هتل عباسی سلف‌سرویس بود. خانمی که جلوی در ‏رستوران بود ازمان شماره‌ی اتاق‌مان را پرسید. گفتیم برای صبحانه آمده‌ایم فقط. نفری 27هزار تومان از ما سلفید و ‏راهنمایی‌مان کرد به سمت میزهای رستوران. در و دیوار و سقف خاتم‌کاری و شاهانه‌ی رستوران من را گرفته بود. دلم ‏می‌خواست همین‌جوری راه بروم و به در و دیوار شاهانه نگاه کنم. انگار کن معماری دوران صفویه را نه در ساختمان‌هایی خاک ‏دوران خورده،‌ که در شیک‌ترین و تمیزترین میز و صندلی‌ها ببینی. روی میزهای دیگران خارجکی‌ها نشسته بودند و نمی‌شد ‏زیاد ضایع بازی و ذوقمرگی نشان داد. پس مثل دو تا خانم و آقای متشخص رفتیم سراغ سلف‌سرویس صبحانه‌ی هتل عباسی تا ‏نهایت استفاده را از پولی که سلفیده بودیم ببریم. خوبی‌اش این بود که صحرا هم از آن آدم‌های صبحانه‌ای بود و می‌توانستم ‏بی‌ترس بی‌کار ماندن طرف مقابلم تا می‌توانم بلمبانم. نفری یک املت کوهی و نیمرو و مربای آلبالو و خامه و 5 دانه سوسیس و ‏یک پر کالباس گوشت و یک پر پنیر گودا و نان جودار و شیرینی و چای و برشتوک شکلاتی برداشتیم و راند اول صبحانه‌مان را ‏شروع کردیم. برشتوک‌ها را توی شیر هم زدیم و بلعیدیم. من نتوانسته بودم از نان سنگک بگذرم. وسط انواع و اقسام نان‌های ‏خارجکی‌نما انصافا سنگک کنجددار را نمی‌توانستم کنار بگذارم. من را جان به جان کنی ایرانی‌ام و نان سنگک و مربای آلبالو را ‏نمی‌توانم رها کنم. شیر داغ را هم همین‌طور.. در راند دوم سراغ کمپوت آناناس و کمپوت هلو و حلوا ارده و نان سنگک و گریپ ‏فوروت و نارنگی و آب انگور و آب پرتقال هم رفتیم. می‌توانستیم راند سوم را هم شروع کنیم و به سراغ ناخورده‌های دیگر ‏برویم. ولی یکهو دیدیم یک ساعت گذشته و وقت زیادی برای ادامه‌ی روز نداریم...‏ دوباره آمدیم توی لابی. نمی‌شد عکس یادگاری نینداخت. در و دیوار هتل عباسی آدم را به عکس یادگاری انداختن وامی‌داشتند. ‏آن تابلو نگاره‌ی بانوی ایرانی و تزئینات دیوارها... صحرا لباس‌ قشنگ‌هاش را پوشیده بود. دامن بلند چهارخانه پوشیده بود و به ‏قدری آلاپلنگ شده بود که حیفم می‌آمد هی از او در پس‌زمینه‌ی در و دیوار پر از تزئینات هتل عباسی عکس نگیرم. ‏ بقیه هم همین طور بودند. آن هایی که فقط برای صبحانه آمده بودند نمی توانستند بر میل به عکاسی غلبه کنند... دیرمان شده بود. می‌توانستیم توی حیاط هتل عباسی هم برویم. حیاط بزرگی که در وسط ساختمان واقع بود و از بیرون هیچ ‏دیدی نداشت (معماری درون گرا...) و یک باغ بزرگ بود برای خودش... ولی باید دیدنی‌های دیگری را می‌دیدیم. روز آخر ماندنم در اصفهان بود و ‏خیلی جاها مانده بود که هنوز ندیده بودم...