پرسه‌زن

۱ مطلب با موضوع «بوشهر» ثبت شده است

تا خلیج پارس-8

دم دمه های صبح صدای موج های دریا آن قدر نزدیک بود که لحظه ای فکر کردم مد شده و چادرمان در شرف هم آغوشی با دریاست. اما نه. نبود. با صدای بچه ها بود که تصمیم گرفتیم دیگر کامل بیدار شویم. دور و بر چادرمان می دویدند و دنبال لاک پشت و کوسه می گشتند. دیشب که آمدیم پیدایشان نبود. اما صبح علی الطلوع بیدار شده بودند و توی ساحل می دویدند. جیغ و قالی راه انداخته بودند که بیا و ببین. همین که چادر را جمع کردیم چند قطره ی درشت از آسمان روی سرمان بارید. ولی ادامه نداد. یعنی آسمان به اندازه ی یک روز صبر کرد. راه افتادیم به سمت روستای پرک. دست و رویمان را در پارک ساحلی اش شستیم و راه افتادیم سمت عسلویه. راهی نبود. قطب انرژی ایران مثل آبادان بوی خاصی داشت. بوی نفت، بوی گاز پالایش نشده... از داخل شهر عسلویه رفتیم. کلیدواژه ی عسلویه برایم گرما بود و کار طاقت فرسا در فازهای 24گانه ی ساخت پالایشگاه و پتروشیمی. وقتی می گفتند عسلویه یاد داستان معین فرخی توی مجموعه داستان برف محضش می افتادم: از مهندس های زنگ زده ای که برای پول حاضر شده بودند بیایند در جهنم تابستان های عسلویه کار کنند و پول خونشان را قسطی بگیرند.ولی در صبح زمستانی بهمن ماه عسلویه برای من تعداد زیادی خیابان درست و درمان و خلوت بود با تعداد زیادی پتروشیمی و مجتمع گازی در دو طرفش. لوله ها و دم و دستگاه های پالایشگاه ها و پتروشیمی ها برایم هیجان آور بودند. من را به یاد دوران تحصیلات لیسانسم می انداختند که قرار بود مهندس مکانیک شوم. دو طرف خیابان ها پر بود از درخت های هرس شده. نزدیک کوه هم شعله های گاز بی وقفه تنوره می کشیدند. به قطر فکر کردم. به میدان گازی مشترک ایران و قطر. در شمال این میدان ایران مشغول کشیدن شیره جان خلیج فارس بود و در جنوب قطر. ولی آیا قطر هم مثل عسلویه اینجوری بو می داد؟ ولی چرا قطری ها این قدر خوشبخت شده اند که توانسته اند با اقتدار قهرمان جام ملت های آسیا شوند؟ ولی چرا قطری ها می توانند میزبان جام جهانی فوتبال باشند؟از عسلویه زدیم بیرون و بعد از کمی گیج بازی من، افتادیم توی جاده ی قدیم عسلویه بیدخون و بعدش جاده ی ساحلی به سمت روستای هاله. این جاده های فرعی تابلو ندارند. تابلوها برای اتوبان اند فقط. اگر می خواهید اطراف عسلویه بچرخید و از جاده های فرعی و لب ساحل لذت ببرید فقط باید به گوگل مپ متوسل شوید.فقط با دور شدن از عسلویه و نگاه کردن آن از این سمت خلیج نایبند است که می فهمی چه قدر عسلویه آلوده است. آن قدر آلوده که شعله های آتش آن از دور اصلا دیده نمی شود. فقط غباری قهوه ای را در آن سوی خلیج می بینی.من و حمید از اول سفر مسابقه ی اطلاعات عمومی گذاشته بودیم. اگر حمید راز شماره ی جاده ها در ایران را برایمان گفته بود حالا نوبت من بود که از اعجاز درختان حرا برای حامد و امیرحسین بگویم و مسابقه را به تساوی بکشانم. سریع پریدم ریشه های درختان حرا در آب دریا را نشان دادم. یکی از ریشه ها را شکستم و تویش را نشانشان دادم. بعد از خاصیت اسموزی پوسته ی ریشه ی درختان حرا گفتم و این که ریشه در آب شور دارد، اما آب را تصفیه می کند و فقط آب شیرین را به آوندهای درخت می رساند. خوششان آمد. با درختان حرا عکس یادگاری انداختیم و دوباره راه افتادیم. مقصد ساحل تبن بود...