پرسه‌زن

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بروجرد» ثبت شده است

پرسه در زاگرس - 2: بروجرد

روز دوم قرار گذاشته بودیم که با قطار به بیشه برویم. صبح اطراف دریاچه‌ی گهر قدم زدیم و هوای خنک خوردیم. برای رفتن به دریاچه‌ی کوچک گهر که در 5کیلومتری دریاچه‌ی اصلی بود وقت نداشتیم. برگشتیم. اما سربالایی‌های تیز چشمه پنبه‌کار تا گردنه‌ی پنبه‌کار سرعت رفتن‌مان را کم کرده بودند. نتوانستیم خودمان را به قطار ساعت 1 بعد از ظهر برسانیم. به قطار ساعت 3بعد از ظهر می‌توانستیم برسیم. اما وقتی به دورود رسیدیم خستگی پیرمان را درآورده بود و رمقی برای‌مان نگذاشته بود. رفتیم به پارک آزادگان و 2 ساعتی دراز کشیدیم و چرت زدیم. تصمیم گرفتیم برنامه را پس و پیش کنیم. به خرم‌آباد نمی‌توانستیم برسیم. اما بروجرد نزدیک بود. بروجرد را انداختیم برای عصر و شب دوم و قطار سواری تا آبشار بیشه را انداختیم به روز سوم. از دورود تا بروجرد 55کیلومتر راه بود و بعد از نیم ساعت به بروجرد رسیدیم. بروجرد نسبت به دورود خیلی شهرتر بود. خیابان‌ها، مغازه‌های اطراف، سرسبز بودن شهر، نظم و ترتیب. یک راست راندیم به طرف تپه چوغای شهر. وقت زیادی نداشتیم. عصر بود و وقت نمی‌شد که سری به آثار تاریخی شهر(مسجد شاه و مسجد امام) بزنیم. تپه چوغا را نباید از دست می‌دادیم فقط.تپه چوغا همان تپه‌ای‌ست که حضرت نوح کشتی‌اش را روی آن ساخت. همان تپه‌ای است که سیل الهی تمام زمین‌های اطرافش را پر از آب کرد و کشتی حضرت نوح و سرنشینانش روی این تپه جان سالم به در بردند... جایی این را نگفته‌اند. ولی به نظر من همین‌طور است. بروجرد در دشت سیلاخور بنا شده است. یک شهر دشتی که خوب گسترده شده است. یک شهر در دشتی در میان سلسله کوه‌های زاگرس. خیلی از شهرهای ایران در پناه یک کوه بنا شده‌اند. مثلن تهران در پناه توچال و کلکچال و پلنگچال و... است. کوه‌ها آقا بالا سرهایی هستند که شهر در دامن‌شان ساخته شده. وقتی ارتفاع می‌گیری، شهر زیر پایت است. اما پشت سرت هم‌چنان کوهی بلند ایستاده است. اما تپه‌ی چوغا آقا بالاسر بروجرد نبود. تپه‌ای مرتفع بود در میانه‌ی شهر. جوری که از همه طرفش می‌توانستی به بروجرد نگاه کنی. یک دید 360درجه‌ی کامل به تو می‌داد. آن دورها روستاها و دهکده‌ها بودند. آن دور خانه‌های مسکن مهر بودند. آن دور گنبد امامزاده جعفر بروجرد بود. آن دور شهر در دشت پهن شده بود...با ماشین یک دور بالا و پایین تپه را دور زدیم. بعد حوالی تپه شروع کردیم به راه رفتن. استخری ساخته بودند و قایق‌های پدالی و زوج‌های عاشق وسطش مشغول آسایش بودند. فواره‌ی استخر چند متری بالا می‌رفت و بعد پایین می‌ریخت. تندیس آرش کمانگیر را ساخته بودند که تیرش را به سوی انتهای شهر هدف گرفته بود. بالای دیواره‌ی صخره‌ای هم خرسی در حال انداختن یک سنگ بزرگ به استخر پای صخره بود. جوی و آب‌نما ساخته بودند. جوی سنگ‌چین شده از دو طرف صخره‌ی بلند پایین می‌آمد و پر آب بود. کنارش هم پله‌ها تو را به بالاترین نقطه‌ی تپه چوغا می‌رساندند... جوی زیبایی بود. کنارش نشستیم و هندوانه خوردیم. ولی مهندسی‌ساخت نبود. دبی آب عبوری از جوی و طبقه‌ طبقه‌اش بیشتر از حجم طبقه‌های جوی بود. در نتیجه آب سرریز می‌شد و می‌ریخت روی پله‌ها و مسیر پیاده‌روی و گند می‌زد. پایین‌تر از ما پسر و دختری روی پله‌ای نشسته بودند و سر به شانه‌ی هم گذاشته بودند. شهر زیر پاها‌ی‌شان بود. آن طرف خانواده‌ها می‌آمدند و توی آلاچیق‌های کنار استخر بساط می‌کردند. مسیرهای پله‌پله‌ای تو را به پای تپه می‌رساندند. پایین رفتیم. مغازه‌ای به شکل 1 سیب گنده و 2 تا آلبالوی قرمز آن‌جا بود. آهنگ‌های لری پخش می‌کرد. قلیان و چای داشت. قلیانی گرفتیم و یک قوری چای. صاحب مغازه به‌مان یک پتوی سوراخ سوراخ هم داد که بروید روی چمن بنشینید و بیاسایید. چای خوردیم. میثم قلیان کشید. پایین‌تر از ما پسر و دختری نشسته بودند و قلیان می‌کشیدند. آهنگی پخش شد و رفت ترک بعدی. پسر گفت: آقا می‌شه آهنگ قبلی رو دوباره بذاری؟!- چشم. حتمن.این‌طرف چند پسر نشسته بودند. لیوان پلاستیکی‌های‌شان را تا نیمه عرق می‌ریختند و عرق می‌خوردند. برگشتیم بالا. پسر و دختری زیر درخت بید مجنونی نشسته بودند. دخترهای بروجرد هیچ کم از دخترهای آلامد تهران کم نداشتند. بروجردبه بروجرد می‌گویند پاریس کوچولو. مثل پاریس رودی در میان شهر رد نمی‌شد. ولی شهر قشنگی بود. چرا به بروجرد می‌گویند پاریس کوچولو؟ توی این وبلاگه نوشته است که چرا بهش می‌گویند پاریس کوچولو:1- اگر کسی از بام به غروب بروجرد نگاه کند متوجه وجود  دهکده‌هایی در اطراف شهر می‌شود که فقط در اروپا چنین صحنه‌ای قابل دیدن است.2- شما در هر فصل سال که از بروجرد دیدن کنید متوجه می‌شوید که تمام فصل ها با نظم تغییر می کند. یعنی بر اساس تعریف هر فصل تغییر فصل داریم. بهار جای خود را به تابستان به پاییز و همین طور پاییز به زمستان می دهد و این موضوع باعث شده 75درصد میوه های ایران در این شهر قابل پرورش باشد که این موضوع نشان از وجود باغ های فراوان در این منتطقه است.3- پست بودن اطراف شهر بر اساس توپوگرافی نزدیک به شهر پاریس است که دلیل وسعت پاریس همین موضوع می‌باشد. وجود کوه‌های فراوان با تنوع ارتفاع وشیب این شهر را تبدیل به پای‌تخت کوهنوردی ایران تبدیل کرده است. کوه‌ها نه خیلی از شهر دورهستند نه خیلی نزدیک می‌باشند که اگر جایی نیاز به ساخت پیست اسکی و تله کابین باشه بروجرد از همه جا مستعدتر است وجود چشمه سارهایی در کنار این کوه ها سبب تشکیل رودخانه هایی شده است.پاریس4- به نظر داشتن آب وهوای مناسب در یک شهر ، وجود بیش از 165 اثر تاریخی  طبیعت منحصر به فرد،  می تواند زیرساختی برای آن باشد که بروجرد را به عنوان  منطقه ویژه گردشگری انتخاب کند.5- در پاریس میانگین دما 15 درجه ودر بروجرد14.4 درجه می یاشد.6- شهر پاریس از دیرباز مهد مد در اروپا بوده و بروجرد هم  یکی از معدود شهرهای ایران است که به نوع لباس و مد بسیار اهمیت می دهند .شام را باید کوبیده‌ی بروجردی می‌خوردیم. بروجرد است و کوبیده‌هایش. مغازه‌های کبابی جای جای شهر هستند و کوبیده‌های باکیفیت‌شان شهره‌ی عام و خاص است. مهدی می‌گفت بروید اطراف امامزاده جعفر کوبیده‌ی بروجردی بخورید. اما دم غروب بود و خیابان‌های شهر ترافیک عجیبی داشتند. بروجرد مثل خیلی از شهرهای کوچک ایران بودکه دم غروبی همه‌ی مردم با هم ماشین‌های‌شان را بیرون می‌آورند و خیابان‌های کوچک‌شان دچار ترافیک می‌شود. بی‌خیال امامزاده جعفر شدیم و همان حوالی کوبیده زدیم.شب را همان بروجرد ماندیم. هوا خنک بود. چمن‌های تپه‌چوغا سکو‌های چادر و زیرانداز پهن کردن داشت. زیرانداز انداختیم و زیر درخت بید مجنون خاب رفتیم. کله‌ی سحر راه افتادیم تا به قطار صبح دورود به بیشه برسیم.