پیمان .. | پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ق.ظ |
از طبس تا نایبند 230کیلومتر راه بود و به غیر از روستای اصفهک و پلیسراه و امامزادهی دیهوک و سهراه راهداران و 3-4تا آبانبار کنار جاده، فقط برهوت میدیدی. آنقدر برهوت که دیدن 3-4درختی که دور از جاده واحهای را شکل داده بودند یک اتفاق بود. و بعد از 2 ساعت به نایبند رسیدیم. نایبند: ماسولهی کویر یا روستای بالانشینان جاده.
از دور ساختار ماسولهوار روستا که در دامنهی کوهی کمارتفاع، مشرف بر کویرِ بیانتها ساخته شده بود چشم را میگرفت. خانه بالای خانه در دامنهی کوه ساخته شده بود. ماشین را در ورودی روستا کنار چند تا خاور و کامیون پارک کردیم و پیاده راه افتادیم توی روستا. بعد از پارکینگ کامیونها، اولین منظرهی روستا قبرستان کوچک آن بود و بعد ردیف خانهها شروع میشد. خانههایی که هر کدام یک جوری بالا رفته بودند و ساختار تو در تویی را ایجاد کرده بودند. بعضیهایشان آجری بودند. بعضی کاهگلی. بعضی نمای طبقهی اولشان کاهگلی شده بود و نمای طبقهی دوم آجری مانده بود. آغلها و طویلهها هم معمولا در طبقهی همکف یا زیرزمین بود. کوچهها باریک و مارپیچ و پر از دالان و گذرهایی که بالایشان خانه بود. همان اول روستا 3-4تا از بچههای روستا آمدند سراغ مان. 7-8ساله بودند. بازجویی کردند که با اتوبوس آمدهاید؟ گفتیم نه. مثل اینکه خانمها و آقایان توریست اتوبوسی برایشان سرگرمی خوبی بودند. گفتند با چی آمدهاید؟ برایم عجیب بود که نوع ماشین ما برایشان جای سوال باشد. گفتیم پراید. گفتند قلعه اگر میخواهید بروید از آن طرف بروید. گفتیم باشه. روی دیوارهای کاهگلی و کنار گذرهت شعارنویسی کرده بودند. یعنی شعرهای پشت کامیونی نوشته بودند: دیدنت بیتابم کرد/ رفتنت ویرانم کرد.
رفتیم سمت باروی قلعه. روی تختهسنگی بنا شده بود و تا دوردستهای کویر را از بالای آن میشد دید. بچهها هم آمدند. ازشان عکس یادگاری انداختیم. بابای 3تایشان راننده کامیون بود و بابای چهارمی هم تعمیرکار کامیون بود. میگفتند اگر شما 2-3روز قبل میآمدید جلوی روستا جای پارک نبود. همهی کامیونها چسبیده به هم بودند. باباهای ما همه راننده کامیوناند. میثم ازشان پرسید بزرگ که شدید میخواهید چه کاره شوید؟ 2تایشان گفتند میخواهیم پلیس شویم. یکیشان گفت میخواهم دکتر شوم و یکیشان هم گفت میخواهد مغازهدار شود!
دوباره راه افتادیم توی کوچهپسکوچهها. خانهها بالا و پایین بودند و به حیاط همدیگر دید داشتند. ولی هیچ نظمی وجود نداشت. تو در تو و خیالانگیز بود. زیر صخرهی باروی قلعه سوراخ سوراخ بود. هزارتو بود. غارهایی به وجود آورده بودند که آغل بزها و گوسفندها بود. و خیلیهایشان هم خالی بود. غارهایی تارعنکبوت بسته بودند. عجیب خیالانگیز و بعضی وقتها وهمانگیز بود.هر جای نایبند که میرفتیم، تایر کامیون میدیدیم. پای شیر آب، محل ریختن علوفهی بزها، درِ طویلهها همهشان تایر کامیون بود. پای قلعه طویلهای بود که در آن خر فرتوتی مظلومانه از کنار تایر کامیون گردنش را کج کرده بود تا مگسهاش را بتارانیم.
سری به نخلستان پشت نایبند هم زدیم. پای درختهای نخل دیمکاری کرده بودند. سیر کاشته بودند، گندم و یونجه کاشته بودند. درختهای گز و نارنج هم فراوان بودند. بعد دوباره وارد روستا شدیم. کوچهها هزارتو بودند و میخواستیم به اول روستا برگردیم. بچهها راهنماییمان کردند و از کوچههای بالا بلند روستا عبورمان دادند. تا پارکینگ اول روستا مشایعتمان کردند. با شکلات ازشان پذیرایی کردیم و آنها با لبخند ازمان خداحافظی کردند.بعد از نایبند 10کیلومتر دیگر راندیم تا به دیگ رستم رسیدیم. دیگ رستم استراحتگاه جادهی طبس به راور است. مسجد و دستشویی دارد. پمپبنزین دارد و چشمهی آب گرم دیگ رستم... سر ظهر و هوا گرم بود. کنار پمپ بنزین راهدارخانه است و کنار راهدارخانه باغ درختهای نخل که به چشمهی آبگرم میرسد. چرا دیگ رستم؟ نفهمیدم. ولی خب، میان آن برهوت که 1 درخت برای خودش حادثه است، همچه چشمهای باید هم به افسانهها و اسطورهها پیوند بخورد.
ولی دیگ رستم مثل اسمش افسانه و اسطوره نبود. شلوغ نبود. ولی زیر نخلهای آن کپه کپه بطری و پلاستیک و آشغال جمع شده بود. استخر هم زده بودند. 2تا محوطه را با بلوک جدا کرده بودند و استخر مردانه و زنانه راه انداخته بود. پسربچهای را هم گذاشته بودند جلوی راه که 1 طناب به درخت روبهرو بسته بود و 1000تومان میگرفت تا طناب را بیاورد پایین و ماشینها را راه بدهد به محوطهی داخل نخلستان. قبض نداشت و سر گردنه داشت پول زور میگرفت. ندادیم.
جوی آبی که از آب چشمه جاری بود، رسوب زرد و سبز داشت. میخواستم بروم سرچشمهی اصلی و سنگهای آتشفشانی چشمهی اصلی را ببینم. وسط آن برهوت سنگ آذرین و سرچشمهی آب داغ دیدن عجیب بود. جوی آب از بالای تپهی روبهرو میآمد. باید مسیرش را پی میگرفتم تا به سرچشمهی اصلی برسم. خواستم از تپه بالا بروم که چند نفر های و هوی کردند که نرو. هو... بیا پایین ببینم. لعنتیها. استخر زنانهشان هم مثل مردانه سقف باز بود و رسیدن به سرچشمه رگ غیرتها را میغلمباند. بیخیال شدیم. سایهی نخلی گیر آوردیم و ناهار زدیم.
دیگ رستم بیش از هر کسی برای رانندههای کامیون و تریلی این جاده است که از هرم گرما پناه میآورند به آب گرم و تنی به آب میزنند و سبک میشوند و به ادامهی جادهی کویری میپردازند.پمپ بنزین دیگ رستم 2تا پمپ بیشتر نداشت و 4ردیف ماشین در صف بودند. و تا 240 کیلومتر آنطرفتر پمپبنزینی در کار نبود. نیم ساعت طول کشید تا 15لیتر بنزین زدیم و راه افتادیم به سمت بند کریت...