وقتی از فرودگاه دبی زدم بیرون به غیر از شرجی هوا و بخار کردن شیشه عینکم، اولین چیزی که تحت تأثیرم قرار داد رفتار ماشینها در برابر عابر پیاده بود. کنار خیابان میایستی و یکهو میبینی ۴ تا ماشین غولتشن در فاصلهی ۱۰ متری تو به صورت کامل توقف کردهاند تا توی عابرپیاده رد شوی! سلانه سلانه با کوله و چمدانت رد شدیم و تا به آن سوی خیابان نرسیدیم آن ماشینها حرکت نکردند. برای کسی که از ایران میآید این عجیبترین رفتار رانندگان دنیا است: توقف کامل برای رد شدن یک عابر پیاده!
این رفتار را روزهای بعد بارها و بارها در دوبی دیدم و بدون استثناء رانندهها برای عابر پیاده با فاصله به صورت کامل توقف میکردند. اصلا در روزهای بعد یکی از سرگرمیهای من رد شدن از خیابان بود. یک بار مرسدس جی کلاس میایستاد. یک بار فورد موستانگ میایستاد. یک بار کامیونت ایسوزو میایستاد. همهشان با احترام عجیبی میایستادند. رد شدن من از خیابانهای تهران فراتر از ترس و استرس است: یک نوع جنگ است. گاهی وقتها با خودم اسلحههایی هم حمل میکنم (مثلا بطری آب) که اگر رانندهای قصد جانم را کرد با پرتاب آن از خودم دفاع کنم. اما در دوبی...
ساعت ۱۱ شب بود. آقای اصفهانی که در فرودگاه امام خمینی داد و بیداد میکرد با خودش چمدانی نداشت. کیف هم نداشت. انگار سوار اتوبوس تهران- اصفهان شده باشد آمده باشد دوبی. ازش پرسیدیم تاکسیها کجا میایستند؟ گفت: همینجا سوار میکنند. اما ورودی تاکسیهای فرودگاه ۲۰ درهم است. بروید آن طرف خیابان خارج از محوطه فرودگاه. ورودی تاکسیها ۵ درهم میشود.
همین توصیهاش حدود ۱۰۰ هزار تومان برایمان صرفهجویی داشت. ۵۰۰ متری پیاده رفتیم تا آن سوی خیابان و اولین تاکسی را سوار شدیم. گفتیم اولش طی کنیم که تا هتل ارکیدوو چهقدر میگیرد. گفت هر چه تاکسیمتر بگوید. انگلیسیاش بد بود. حمید میفهمید چی چی میگوید. من که نمیفهمیدم. حمید هم البته کامل نمیفهمید. خسته بودیم و رضایت دادیم. خیلی سرعت میرفت. بزرگراههای دوبی ۶ لاین و ۷ لاین و ۸ لاین بودند. زیر ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت نمیرفت. راننده پاکستانی میزد. در تمام طول مسیر به زبان محلی خودش با تلفن صحبت میکرد. مهاجرتی بودن این شهر را از همان اول داشتم درک میکردم. قبلا گوگل کرده بودم و میدانستم که باید ۱۰ دقیقهای برسد. اما ۲۰ دقیقه طول داد. تاکسیمتر هی درهم اضافه میکرد. من هی تو ذهنم اعداد روی مانیتور جلو را به تومن تبدیل میکردم و هی آرزو میکردم زودتر برسد. با آن سرعتی که این رفت باید زودتر از ۱۰ دقیقه میرسیدیم. چارهای نبود. رفته بود توی پاچهمان. ما را به هتل رساند و ۴۰ درهم ازمان گرفت. برای یک مسیر ۱۰ دقیقهای که ۲۰ دقیقه شد حدود ۲۸۰ هزار تومان سلفیدیم. دو بار دیگر هم در روزهای بعد تاکسی سوار شدیم و به این نتیجه رسیدیم که گران بودن تاکسی یک طرف، دوز و کلک این راننده تاکسیها و طولانی کردن مسیر برای آدمهای ناواردی مثل ما هم یک طرف دیگر تاکسی سوار شدن در دبی است...
اوبر نصب کردم دیدم بدتر از تاکسیهای دوبی است. قیمت اوبر در دوبی دو برابر تاکسیها است. قشنگ مثل تاکسی تلفنیهای تهران که کرایهی رفت و برگشت را ازت میگیرند اوبر در دوبی هم این طوری بود. یک اپ دیگر هم داشتند به اسم کریم. کریم بهتر بود. قیمتهایش تقریبا شبیه قیمت تاکسیها و گاه کمتر بود. گزینه هم داشت که ماشین معمولی یا ماشین لوکس یا تاکسی یا... در هر صورت ماشین در دوبی آن قدر گران بود که عطایش را به لقایش بخشیدیم.