با چند تا میانبر از محلات و کوچهها بالاخره به بزرگراه روبهروی پارک زعبیل رسیدیم. یکی از مجتمع مسکونیهای سر راه برایم جالب بود. فضای بزرگی از طبقهی همکف ساختمان را با شیشه دیوارکشی کرده بودند. پارکینگ ماشینها دور فضای شیشهای بود. از این مجتمعهای پله وسط ساختمان بود. توی محوطهی شیشهای هم کولر و اسپلیت کار گذاشته بودند و تعداد زیادی بچه توی آن فضای شیشهای داشتند بازی میکردند. توی آن هوای گرم و شرجی اگر میخواستند آن جور جست و خیز و بپر بپر کنند مریض میشدند. تمام ایستگاه اتوبوسها هم همینطور بودند: یک فضای مسقف کاملا بسته که اسپیلت داشت و برای ورود هم باید کارت مترو میزدی. هیچ ایستگاه اتوبوس بدون کولری وجود نداشت. تو دلم گفتم: سرمایه طبیعت را به زانو در آورده!
پارک زعبیل بزرگ بود. نردهکشی بود و ورودی داشت: ۵ درهم. باید با کارت مترو وارد میشدی. گیتهای مثل گیت مترو داشت و کارت میزدی و ۵ درهم کم میشد و میتوانستی وارد فضای پارک شوی. کارت مترو نداشتیم. مأمورهای سیاهپوست جلوی گیتها راهمان ندادند. دور پارک مسیر دوچرخه و دویدن بود. شروع کردیم به طواف پارک زعبیل و حرف زدن. سبز بود. خیلی سبز بود. پر از چمن و درختهای جورواجور بود. چمنهایش اصلا به خاورمیانه نمیخورد. قشنگ انگار از ناف اروپا برداشته بودند آورده بودند اینجا. نه تنها چمنها را بلکه تپههای زیر چمنها را. دور پارک میچرخیدیم و نگاه میکردیم به محوطهی سبز پارک و اینکه اینها چطور این پارک را میتوانند در این آب و هوای گرم و مزخرف نگهداری کنند؟ در شهری که خیابانهایش اصلا جوی آب ندارند و از ۳۶۵ روز سال ۳۵۰ روزش آفتاب مطلق است، چطور این چمنها عمل آمده بودند؟ توی پارک نرفته بودیم. احتمالا اگر میرفتیم از درختها هم تعجب میکردیم و احتمالا از دریاچهی قایقرانی وسط پارک... سرمایه طبیعت را به زانو در آورده!
پارک زعبیل محل یکی از المانهای تازهتأسیس دبی هم هست: دبی فریم، بزرگترین قاب عکس دنیا!
دبی تاریخ ندارد. اما حاکمان این شهر ارزش نمادهای شهری را میدانند. اگر دبی نقش جهان و مسجد امیرچخماق و برج آزادی و تخت جمشید و حافظیه و چغازنبیل و طاق بستان و... ندارد، پس باید بناهای جدید بسازد. قاب دبی یکی از همین بناهاست. یک ساختمان بزرگ با ارتفاع ۱۵۰ متر و عرض ۱۰۵ متر که شبیه قاب است و حاشیهی غربی پارک زعبیل قرار دارد. شهرداری دبی در سال ۲۰۰۹ یک مسابقهی جهانی برگزار کرد برای ساخت یک نماد شهری برای دبی و این طرح برنده شد و در سال ۲۰۱۸ ساختش به اتمام رسید. گوگل که کردم دیدم حرف و حدیث زیاد دارد. گویا معماری که برندهی جایزه شد و طرحش اجرایی شد، ایده را از یکی دیگر دزدیده بود. برای حاکمان دبی و احتمالا توریستهای این شهر این مسئله اهمیتی ندارد. چون آنها حالا صاحب بزرگترین قاب دنیا هستند! قابی که از یک طرفش میشود دبی مدرن با بزرگترین برج جهان و برجهای اطرافش و برجهای مارینا و... را دید و از طرف دیگرش میشود خور دبی و محلات قدیمی دبی و پیشرفتگی خلیج فارس در دل خاک شهر را دید. قاب آسانسور داشت. با یک آسانسور میرفتند تا بالای آن. از عرض قاب که کف شیشهای داشت میگذاشتند و با آسانسور دیگری میآمدند پایین. توی پارک نرفته بودیم و طبیعتا راهی هم برای تجربهی آسانسور دبی فریم نداشتیم.
در محوطهی بیرونی پارک ایستادیم و بزرگترین قاب جهان را با دوربین دور خودمان میزان کردیم و عکس یادگاری انداختیم.
از شرجی هوا خیس و تلیس شده بودیم. ۸ کیلومتر پیادهروی در هوای خشک آنقدر سخت نیست. اما در هوای شرجی انرژی بیشتری از آدم میگیرد انگار... دیگر حال دیدن پارک روبهروی پارک زعبیل را نداشتیم. برج خلیفه و دبی مال هم با چشم نزدیک به نظر میرسیدند. اما کم کم داشت دستمان میآمد که دبی برای یک عابر پیاده شهر خستهکنندهای است. هر چهقدر راه میروی انگار نمیرسی. قاب دبی را از چند صد متری دیده بودیمها. انگار نزدیکمان بود. ولی کلی راه رفتیم تا بهش رسیدیم... برگشتیم به هتل.